فاصله در موسیقی به چه معناست؟

فاصله در موسیقی

در موسیقی، فاصله به معنای اختلاف یا فاصله‌ی بین دو نت از نظر ارتفاع صدا (فرکانس) است. به عبارت دیگر، فاصله به ما نشان می‌دهد که دو نت چقدر از نظر صوتی با یکدیگر تفاوت دارند. مبحث یادگیری فواصل زیر شاخه‌ای از تئوری موسیقی است که یادگیری آن چه برای نوازندگان و چه خوانندگان امری ضروری است. شما می‌توانید 0 تا 100 تئوری موسیقی را در سایت دوسل آموزش ببینید.

دوره‌ی تئوری موسیقی

انواع فواصل در موسیقی:

فاصله‌ها می‌توانند به دو صورت تعریف شوند:

1. فاصله‌ی مطلق (یا فاصله‌ی عددی): به تعداد نیم‌پرده‌ها یا درجه‌هایی که بین دو نت وجود دارد گفته می‌شود. برای مثال، فاصله بین نت دو (C) و نت می (E) یک فاصله سوم است.

2. فاصله‌ی نسبی (یا فاصله‌ی کیفی): این نوع از فاصله به کیفیت فاصله اشاره دارد. برای مثال، فاصله سوم می‌تواند بزرگ (ماژور) یا کوچک (مینور) باشد. این نوع فاصله‌ها شامل فاصله‌های تئوریکی مانند فاصله‌های درست، بزرگ، کوچک، افزوده و کاسته می‌شوند.

فواصل درست:

در موسیقی، فواصل درست به دسته‌ای از فواصل اطلاق می‌شود که در طول تاریخ موسیقی به دلیل خاصیت صوتی خود به عنوان فواصل پایدار و خوش صدا در نظر گرفته شده‌اند. این فواصل شامل موارد زیر می‌شوند:

1. فاصله‌ی یکم درست (فاصله‌ی اتحاد): زمانی که دو نت کاملاً یکسان هستند. (مثلاً دو نت دو (C) با هم).

2. فاصله‌ی چهارم درست: فاصله‌ای که شامل پنج نیم‌پرده است، مانند فاصله بین نت دو (C) و نت فا (F).

3. فاصله‌ی پنجم درست: فاصله‌ای که شامل هفت نیم‌پرده است، مانند فاصله بین نت دو (C) و نت سل (G).

4. فاصله‌ی هشتم درست (فاصله‌ی اکتاو): زمانی که یک نت و نت مشابه آن یک اکتاو بالاتر یا پایین‌تر نواخته می‌شوند (مثلاً نت دو (C) و دو (C) یک اکتاو بالاتر).

این فواصل به عنوان “درست” نام‌گذاری شده‌اند زیرا در ساختارهای هارمونیک پایه‌ای (مانند آکوردها) بسیار پایدار و خوشایند به گوش می‌رسند. در مقایسه با فواصل بزرگ و کوچک که می‌توانند تغییر کنند (مثلاً سوم بزرگ یا کوچک)، فواصل درست فقط به صورت “درست” وجود دارند و تغییر دیگری ندارند.

فواصل بزرگ:

برای درک بهتر این فواصل، به این مثال‌ها توجه کنید:

1. فاصله دوم بزرگ: این فاصله شامل دو نیم‌پرده است. به عنوان مثال، فاصله بین نت دو (C) و نت ر (D) یک فاصله دوم بزرگ است.

2. فاصله سوم بزرگ: این فاصله شامل چهار نیم‌پرده است. برای مثال، فاصله بین نت دو (C) و نت می (E) یک فاصله سوم بزرگ است.

3. فاصله ششم بزرگ: این فاصله شامل نه نیم‌پرده است. برای مثال، فاصله بین نت دو (C) و نت لا (A) یک فاصله ششم بزرگ است.

4. فاصله هفتم بزرگ: این فاصله شامل یازده نیم‌پرده است. برای مثال، فاصله بین نت دو (C) و نت سی (B) یک فاصله هفتم بزرگ است.

فواصل بزرگ در مقایسه با فواصل کوچک (که نیم‌پرده کمتر دارند) احساسات متفاوتی ایجاد می‌کنند. این فواصل اغلب صدای شفاف‌تر و شادتری دارند و در ساختارهای موسیقایی مختلف، استفاده می‌شوند.

فواصل کاسته و افزوده:

فواصل کاسته و افزوده از فواصل درست یا بزرگ و کوچک مشتق می‌شوند و معمولاً برای ایجاد تنش و پیچیدگی در موسیقی استفاده می‌شوند.

 1. فاصله کاسته (Diminished Interval):

فاصله کاسته زمانی به‌وجود می‌آید که یک فاصله درست یا کوچک را به اندازه یک نیم‌پرده کاهش دهیم. به عبارت دیگر، اگر فاصله درست یا کوچک یک نیم‌پرده کمتر شود، به آن فاصله کاسته می‌گوییم.

2. فاصله افزوده (Augmented Interval):

فاصله افزوده زمانی به‌وجود می‌آید که یک فاصله درست یا بزرگ را به اندازه یک نیم‌پرده افزایش دهیم. به عبارت دیگر، اگر فاصله درست یا بزرگ یک نیم‌پرده بیشتر شود، به آن فاصله افزوده می‌گوییم.

فواصل کاسته و افزوده معمولاً در موسیقی برای ایجاد احساس تنش، ناپایداری یا حرکت به سمت یک حل‌شدن هارمونیک استفاده می‌شوند. این فواصل در هارمونی‌ها و آکوردهای پیچیده کاربرد زیادی دارند و به آهنگسازان امکان می‌دهند تا صداهای متنوع‌تری خلق کنند.

شما می‌توانید در این سایت مثال‌هایی از قطعاتی که با فواصل ذکر شده شروع می‌شوند را گوش دهید.

نکته‌ای مهم برای تشخیص فواصل

برای شمردن فواصل بین دو نت لازم است به یاد داشته باشیم نت شروع و نت مبدا هر دو جزو شمارش فواصل به حساب می‌آیند. برای مثال برای شمردن فواصل بین نت سل و ر بدین گونه عمل می‌کنیم:

سل – لا – سی – دو – ر
در نتیجه فاصله‌ی بین این دو نت یک فاصله پنجم است.

تاریخچه فواصل

قدمت وجود فواصل در موسیقی به دوران باستان باز می‌گردد. در هر دوره، نحوه‌ی بکارگیری فواصل در بین موزیسین‌ها و آهنگسازان متفاوت بوده است. در ادامه مختصری از این تاریخچه را مرور خواهیم کرد:

دوران باستان

در یونان باستان، فواصل موسیقایی بر اساس قوانین ریاضی و فلسفی تعریف می‌شدند. فیثاغورس، ریاضی‌دان و فیلسوف یونانی، فواصل موسیقایی را با استفاده از نسبت‌های عددی ساده توضیح داد. او دریافت که نسبت‌های عددی مانند 2:1 (اکتاو)، 3:2 (پنجم درست) و 4:3 (چهارم درست) در ساختار موسیقی طبیعی مهم هستند. این نسبت‌ها به مفهوم “هارمونی جهانی” مرتبط بود.

قرون وسطی

در قرون وسطی، کلیسای کاتولیک رومی نقش عمده‌ای در توسعه موسیقی داشت. فواصل در این دوره بر اساس مدهای گریگوری تنظیم می‌شدند که هر مد دارای فواصل خاص خود بود. این مدها شامل تفسیرات مختلفی از فواصل پنجم، چهارم و سوم بودند.

دوره رنسانس

در دوره رنسانس، توجه بیشتری به هماهنگی و ترکیب فواصل مختلف شد. آهنگسازان این دوره از فواصل سوم و ششم بیشتر استفاده می‌کردند که باعث ایجاد حس هارمونیک جدید و خوش‌نوا در موسیقی شد. این تغییرات پایه‌گذار نظام تنالیتی در موسیقی شدند.

دوره باروک و کلاسیک

در دوره باروک و کلاسیک، نظام تنالیته که بر اساس تونیک (فاصله پایه) و دومینانت (فاصله پنجم) تعریف می‌شود، به عنوان ساختار اصلی موسیقی غربی پذیرفته شد. فواصل در این نظام به گونه‌ای تعریف می‌شوند که تأثیرات هارمونیک و ملودیک قوی ایجاد کنند.

دوره مدرن

در دوره مدرن و معاصر، آهنگسازان به کاوش در فواصل نامتعارف و ساختارهای هارمونیک جدید پرداختند. موسیقی آتونال و سریالیزم نمونه‌هایی از رویکردهایی هستند که در آنها از فواصل متفاوت و غیرمعمول استفاده می‌شود.

کلام آخر

فواصل موسیقایی در طول تاریخ دستخوش تغییرات بسیاری شده‌اند. از نظریه‌های فیثاغورسی در یونان باستان تا ساختارهای پیچیده موسیقی مدرن، ولی این مفهوم همچنان یکی از پایه‌های اساسی موسیقی باقی مانده و نقش کلیدی در ایجاد هارمونی و ملودی دارد.

نویسنده

غزل مخمور

نظرات کاربران

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *